نام این اثر مفهومی (مشارکتی) درخت آرزوها نبود اما طی جریان اجرا، ماجرا هایی بر آن گذشت که دیگران اینگونه خطاب اش کردند و عاقبت ما نتوانستیم نام بهتری برایش انتخاب کنیم و این شد که ما هم گفتیم درخت آرزوها!
در گوشه ای از فضای داخلی دانشگاه که اتفاقاً همجوار کارگاه هنر است و مکانی پر رفت و آمد. دو خمره ی بزرگ قرار دارد که با کم سلیقگی روی آن نقاشی و برجسته کاری شده است.
اینکه اثر کیست و چند سال است. اینجاست را نمی دانیم. اما احساس کردیم منزلت هنری اش ارتباطی با فضای آکادمیک ندارد و دیدار هر روزه اش کلافه امان کرده است.
بنابر این قرار بر این شد که با توجه به شکل و کاربرد آن ایده پردازی کنیم و از آن در اجرای یک اثر مفهومی استفاده کنیم.
اعضای گروه دست به کار می شوند.
لازم است پیش از هر چیز سطح خمره (گلدان) را با رنگ سفید بپوشانیم.
درخت خشکیده ای که اعضای گروه با زحمت فراوان آن را تهیه کرده بودند را در گلدان می نشانیم.
اعضای گروه با علاقه کار را دنبال می کنند.
قصد داریم پارچه ها را به شاخه ها گره بزنیم.
گره زدن پارچه به درختان یا همان دخیل بستن، آیین مرسومی است که تقریبا در همه نقاط ایران به نوعی دیده شده است. درختان مقدسی که معمولاً در جوار امام زاده ها وجود دارند و در باور مردم مقدس شمرده می شوند.
در فرهنگ ما لارستانی ها اصطلاح کُنار لَک و پَک به این باور اشاره دارد. کُنار همان درخت سدر است که از گذشته های دور درختی مقدس بوده و منظور از لَک و پَک همان تکه پارچه هایی است که به شاخه ها گره می زنند.
از قضا شبی که که ما در حال اجرای این اثر مفهومی هستیم همزمان شده است با مناسبتی مذهبی به نام لیله الرغائب یا همان شب آرزو ها.
من شخصاً از وجود چنین مناسبت مذهبی در این شب اطلاعی نداشتم و آنوقت دانستم که چند اس ام اس با این مضمون به دستم رسید و تبلیغات مذهبی که فردای آن روز بر در و دیوار شهر دیدم.
به هر حال هر لحظه بر تعداد افرادی که مشتاق بودند تا به درخت خشکیده ما پارچه گره بزنند افزوده می شد و کم کم انگار همه باور کرده بودند که تقارن اتفاقی اجرای این اثر هنری با این مناسبت مذهبی می تواند نشانه ای باشد به برآورده شدن آرزو هایشان در این شب!
پس از اینکه شاخه ها به اندازه کافی از پارچه پر شد. درخت را به فضای داخلی دانشگاه منتقل کردیم.
قرار بر این بود که ترتیبی بدهیم این اثر از یک مجسمه مفهومی به یک اثر مشارکتی تبدیل شود.
در هنر مشارکتی هنرمند به جای آنکه به تنهایی یک اثر را خلق کند. مخاطب را در شکل گیری اثر هنری مشارکت می دهد. و در واقع بخشی از اثر هنری به کمک بازدید کنندگان شکل می گیرد.
بنابر این ما نیز مقدار زیادی تکه پارچه در کنار درخت قرار داده ایم که بازدید کنندگان به کمک آنها کار را ادامه دهند. حس گره زدن تکه پارچه به شاخه های درخت و تجربه نمادین یک باور آیینی در واقع بخشی از روند تاثیر گذاری اثر هنری ما بر مخاطب است.
گویا صبح فردای آن روز جو دانشگاه شدیداً تحت تاثیر این اثر هنری قرار گرفته است. دانشجویان و کارکنان مشتاق اند مشارکت در این کار هنری را تجربه کنند و درخت هر لحظه پر بار تر و زیباتر می شود.
نزدیک ظهر بود که یکی از مسئولین دانشگاه با من تماس گرفت و راجع به درخت از من پرسید. توضیح دادم که این یک اثر هنری است اما ظاهراً جوی علیه درخت ما در دانشگاه شکل گرفته که معتقد است این ترویج خرافه پرستی است!
بعد از ظهر که به دانشگاه آمدم در کمال تعجب دیدم که درخت را از آنجا برده اند. از مسئول خدمات علت را جویا شدم و او گفت نامه ای را دریافت کرده که آنها را ملزم کرده درخت را از آنجا ببرند.
نامه را می بینم: (( درخت آرزوها به دلیل مشکل حراستی به انبار منتقل شود))
حالا درخت آرزوها! که تا دیروز قدر و منزلتی داشت برای خودش و همه دورش حلقه می زدند و زیباییش را تحسین می کردند و بعضی حتی امید و آرزویشان را گره کرده بودند بر شاخه هایش در گوشه تاریک انبار داشت خاک می خورد.
شاید مشکل از سوی ما بود که از قبل اطلاع رسانی نکرده بودیم. و بی جا توقع داشتیم مسئولین و عوام الناس هنر مفهومی را بدانند و با آن به عنوان پدیده ای غریب برخورد نکنند.
به این قصور اگر بد شانسی تقارن اجرای این اثر با شب آرزو ها را هم اضافه کنیم جای گلایه و تعجب نیست که عاقبت یک اثر هنری این باشد.
از این بدتر برای من اما بی انگیزه شدن دانشجویانم بود. کدام دانشجو آنقدر در کارش جدی است که حاضر باشد برای یک اثر هنری خود را با مسائل حراستی درگیر کند؟
بسیاری از آنها که به زحمت ترغیب و تشویق اشان کرده بودم به رها کردن تنبلی، بهانه ای پیدا کرده بودند برای بازگشتن به خانهء اول و بی خیالی و در رفتن از زیر کار.
این بود که از فردای آن روز دست به کار شدیم و با جدیت هرچه بیشتر مشکل را پیگیری کردیم و قرار بر این شد که از خود و کار هنری امان رفع اتهام کنیم و تا بازگشتن درخت آرزوها به جایگاه قبلی اش قدمی عقب نشینی نکنیم.
خوشبختانه تلاش امان پس از یک هفته به نتیجه می رسد و مسئول حراست و ریاست دانشگاه موضوع سوء تفاهم را می پذیرند. و قرار می شود با شرایطی درخت را به جای قبلی اش بازگردانیم.
دانشجویان و کارکنان دانشگاه که همه در جریان این ماجرا بودند. فردای آن روز از دیدن دوباره ی درخت در فضای دانشگاه متعجب شده اند و حتی برخی، رهایی اش از حبس را تبریک می گویند!
یکی از شرایطی که قرار شد آن را بپذیریم این بود که در کنار هر اثر پوسترهایی نصب کنیم که موضوع و شیوه ی هنری آن اثر را توضیح دهد و دیگر این که قبل از اجرای آثار مفهومی دانشگاه را در جریان قرار دهیم.
حالا این درخت شده است نماد جدیت ما در انجام کارهای هنری امان.
همراه با بازگشت او، نشاط هنری به فضای دانشگاه بازگشته است و دانشجویان، با جدیتی بیش از پیش مشغول اجرای چند اثر مفهومی دیگر هستند که در اولین فرصت گزارش آنها را نیز برایتان خواهم نوشت.
از راست : سمانه نوروزی ، اعظم خلیلی ، سارا عزیزی و عالیه حسینی
عجب ماجرایی بود – واقعن خسته نباشید .
خیلی خوشحالم که همچین فضایی رو تو تنها آکادمی هنری شهر ایجاد کردی…
سبزها قرمزها
مثل یشم است و عقیق
چه سخاوتمند است شاخه ی خشک کٌنار
سلیقه رو با سین می نویسن
سلام
واقعا داستان جالبی بود
میشه یه کتاب کوچیک همراه با یه تصویرسازی توپ ازش ساخت
که تصویرسازیش ترکیبی از عکس و رنگ باشه…
واقعا لذت بردم و مطمئنا اگه بودم، منم سرسختانه پیگیر میشدم تا درخت آرزوها رو نجات بدیم
باورتون نمیشه آقای ابراهیمی، به حد وحشتناکی دوست داشتم توی این روزا و این کارا، این شرایط: اکیپ بچه های خودمون “گرافیک۸۶” بود و شما…
حسادت از این واضح تر!!!
ماجراش واسه ما هم جالب بود
همه میگفتن کو درخته؟!!!!!!!!!!!چی شششششششششششد؟!کجا رررررررررررررررفت؟!!!!!!!!!!!
خسته نباشن همگی
دست همگی درد نکنه و همجنین آقای ابراهیمی که پی گیر این ماجرا بود. ولی چرا کسی از تنها قربانی این ماجرا سخنی نگفت!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !!!!!!!! !!!!!!!!!!!!
ما هم دلمان هنر مشارکتی مفهومی می خواهد!!! گروه هنر می خواهد !!! گروه بی هنر هم می خواهد !!!
بلوط به اندازه ۳۰ سانت آرزو بچه ها رفت تو چشمش !
با تقدیر و تشکر از تنها قربانی ماجرا بهرام اکاران که موقع حمل درخت یه شاخه رفت تو چشمش
سلام..چه خوب که همیشه این تلنگر رو به خودتون و اطرافیانتون می زنید..موفق باشید.
بابا شاهکار کردین …چقد درخت آرزوهاتون رو دوست داشتم …به نظر من حتی اون درخت آرزوهم براورده میکنه …کاشکی یه دونه از اون برگ ها رو من گره میزدم و واسه من بود …
هنر مفهومی که فوق العاده بود …عکسها و شرحش رو که میخوندم دوست داشتم من هم بودم و همکاری داشتم … حس قشنگیه این ایده پردازی ها …و واقعا میگم که کاش باز هم افتخار این نسیبم بشه که دوباره دانشجوی شما باشم …
خیلی کار زیباییه
شجره الرغائب
این عکسا خاطره لار رو واسم زنده کرد
همه بچه ها هنوز توی ذهنم هستن
امیدوارم به آرزوهاتووون برسید
یا حق.
آفرین و خسته نباشید . فکر کنم اگه اول پوستر رو وصل میکردید در جایی که قرار بود درخت رو بگذارید و در نظر اول همه پوستر رو هم میخوندند سو تفاهم پیش نمی اومد و درگیری کمتری براتون پیش میومد . جای ما هم گره بزنید .
جالب تر از خود کار داستان اون بود که هم غم داشت هم شادی …
بهتون تبریک میگم هم بخاطر پیروزیتون توی انجام کار و هم تلاش برای رسیدن به هدفتون
بی صبرانه منتظر کار بعدیتون هستم
مهشر بود. شما و دانشجوهاتون رو بخاطر پیگیری این قضیه تحسین میکنم…خیلی اتفاق قشنگی بود.امیدوارم که به همه آرزوهاتون برسید…چون درخت آرزوها رو نجات دادین.
چند سال قبل درختان بسیاری به جرم داشتن پارچه قطع شدند
جرم درخت چه بود
جرم هنر چیست
هیچ
رمال ها همه را به کیش خود پندارند
هنرمند می تواند سنن پیشین را بازنگری کنند و در بستری مناسب ارائه دهد
khaste nabashid
che bi liaghat boodan k hamchin kari kardan:(
be har hal dastane jalebi shode:)
ماجرایی بس وحشتناک و هنر سهمش از این همه حبس است و حراست…
خوبه که آخرش همه چی ختم به خیر شد.
کاش ما هم مسلم ابراهیمی داشتیم کاش ما هم هنر مفهومی داشتیم هنر مشارکتی
کاش مسئولای دانشگاه ما هم حرف ما رو بفهمن کاش …
موفق باشید استاد عزیز
با سپاس.
salam ostad khili delam gerft khili zad delam baraton khili khili khili tang shod be jai man lotf konid keh tikeh parcheh be derkht arzoha bebandid o ba tamam vojodam arzo mikonam dobareh bebinameton
ممنون از ایمیل های جالبتون.منتظر دیدن کارای بعدیتون هستم……
جناب ابراهیمی عزیز
به شما و دانشجویانتان خسته نباشید می گویم ؛ حواشی ماجرا نیز مثل خود اثر ، مفهومی و در خور تأمّل بوده است ! رسالت هنری خودتان را خوب به انجام رسانده اید که وظیفۀ اصلی یک هنر متعهّد همین آّب بستن به خوابگاه مورچگان است . حالا هرکس تحلیل و تفسیر خودش را خواهد داشت . مسلّم اینکه انتظار می رود برداشت غالب در معرض دید فرار دادن باورهای توده ، طنز و به سُخره گرفتن خرافه باشد نه رواج خرافه پرستی ! که گویا دانشجویان هنرمند را بدان متهم کرده اند . اندوه به دل راه ندهید زیرا همه می دانند وصلۀ خرافه پرستی به پیراهن چه کسی بهتر می چسبد ! دانشجویان یا دانش ستیزان ؟ هنرمندان خرافه ستیز یا رمالان خرافات پرور ؟
وقتی داری سرگذشت این درخت میخونی اون قسمت که درخت به انبار رفت چقدر عکس زیبایی داره ، اولین عکسی که از درخت داخل انبار گرفتید خیلی زیباست.
واقعا این ماجرای درخت آرزوها و پیگیری شما برای برگرداندنش به محیط دانشگاه جالب بود .
دستتون درد نکنه . آره راستش تا موقعی که ما هم اونجا بودیم هر روز که این گلدان را میدیدیم ، واقعا اعصابمون خرد میشد . بعضی از بچه ها توی اون آشغال میریختند .
اون قسمت که گفتین درخت آرزو ها رفت انباری و عکسشو گرفته بودین خیلی ناراحت شدم و لی بیشتر که خوندم فهمیدم دوباره برگشته تو محیط دانشگاه خوشحال شدم . موفق باشید .
دلم برا اون روزا تنگ شد، براتون آرزوی موفقیت میکنم.
خعلی باحال بود……
ماجرای خیلی جالبی داشت
واقعا خدا قوت
عجب ماجرای عجیبی داشته این درخت ارزوها جناب سلیمی … تبریک میگم بهتون به خاطر کارای زیبای هنری تون
ضمن قدر دانی از تلاشهای شما اولین نشریه هنر گرافیک از شما دعوت میکند تا در راستای هنر گزافیک تلاشهای خود را با این نشریه لینک کنید. , و در برنامه های نشریه لاشی مثمر ثمر داشته باشید
واقعا عالیه میشه بگین چطور میشه روش آرزو کرد