نگارخانه سبز لار تقریبا در تمام روزهای سال میزبان آثار هنرمندان است اما در این بین اندک نمایشگاه هایی هستند که واجد هنر خلاق و باکیفیت باشند. اکثر این نمایشگاه ها (همچون دیگر نمایشگاه های کشور) در مناسبت های خاص تقویم و با موضوعات تکراری برگزار می شوند. چیزی که نگارنده به آن «هنر تقویمی» یا «هنر مناسبتی» اطلاق می کند. هنری که هرچند لازم و ارزشمند است اما نمی تواند تمام استعداد هنرمند را «احضار» نماید!
بدون شک نمایشگاه پوسترهای مفهومی «نسل من» را باید نقطه عطفی در میان نمایشگاه های مشابه آن عنوان کرد. نمایشگاهی برای نمایش دلمشغولی های نسلی که دومین دهه از زندگی اش را سپری کرده است. نسلی که «صدا»یش از یک سو پژواک «پرسشگری» و «شکاکیت» است و از سوی دیگر و به قضاوت دیگر «نغمه ناسور» است و «ساز ناکوک»!
نمایشگاه پوسترهای مفهومی «نسل من» که به ابتکار «مسلم ابراهیمی» و با اجرای دانشجویان وی برگزار شد را از جهات مختلفی می توان بررسی کرد اما برای اجتناب از اطاله کلام و برای مصداق بخشیدن به مفاهیم این بحث در ادامه به تحلیل موجز دو اثر این نمایشگاه می پردازم:
۱) چتری را در یکی از پوسترهای این نمایشگاه دیدم که با کمربندی، سفت بسته شده است. دلیل انتخاب این پوستر هم علاوه بر فرم درخشان آن، نگاه خلاقانه به پدیده های پیش رو و تأکید بر عناصر بصری و چینشِ تأویل برانگیز آنهاست. برخلاف اکثر آثار این نمایشگاه که نگاه اول مخاطب به آنها برابر است با اکتشاف «مرادِ مؤلف»! در این پوستر، مخاطب در فرایند بازتولید معنا به تأویل متن می پردازد. برای مثال می توان کمربند را نشانه ای از «تقید» و «تحکم» دانست که مانع «گشایش» و «گشودگی» است. مانعی برای عدم «کنشگری» چتر که منتج به «انفعال» و «بی خاصیتی» آن می شود! نوعی «تحدید» که مکانیسم ذاتی چتر را مخدوش می کند.
از سوی دیگر، مخاطب با دیدن چتر به یاد «باران» می افتد. باران که نشانه ای از تازگی و طراوت و رحمت است. استفاده از چتر، مانع تماس مستقیم انسان با باران است و شاید «انقیاد» چتر، باعث تصادف مبارک انسان و باران باشد؛ نوعی «معاشقه اجباری»! و تماس مبارک. همانطور که آمد، تنها در همین دو برداشت مختلف، عناصر بصری این پوستر کارکردهای مختلفی داشتند. در یک تأویل، «کمربند دور چتر»، «ذم» و در دیگری «مدح» شد! و این بازتاب هنری باکیفیت و حاصل احترام مؤلف به مخاطب است.
۲) در یکی دیگر از پوسترها، ظرفی حاوی نان و پنیر می بینیم و صفحه «نیازمندی های» روزنامه ای که زیر آن است. دلیل انتخاب این پوستر هم این است که گویی مؤلف اثر برخلاف اکثر هنرمندان این نمایشگاه نخواسته با «فریاد» حرف خود را بزند. هرچه در آثار دیگر «مرزبندی» بینانسلی، تقویت شده و لحن هنرمند گزنده و اعتراضی است در این اثر، اِلِمان های نان و پنیر و خیار با «نجرا» و به «تلمیح» درد نهفته اثر را بازگو می کنند. شاید مؤلف اثر می گوید فارغ از تمام فریادهای این نسل که بی «بلندگوهای رسمی» بسامد و طنین بلندی دارند، این «غم نان» و دغدغه معیشت و شغل است که «مثل خوره روح را در انزوا می خورد و می تراشد»! چیدن بساط «صبحانه» روی «نیازمندی های صبح» کشور، دقیقا دغدغه ای ابتدایی است که گویی تمام آدمیان این نسل با گشودن چشم و در ابتدای صبح با آن درگیرند.
اما گویی مؤلف این اثر همین تلخی ذاتی اثر خود را هم برنمی تابد و تلاش می کند این حداقل تلخی را هم تعدیل کند؛ آنجا که در گوشه راست و بالای این پوستر، جمله ای درشت از روزنامه مذکور خودنمایی می کند: «جوینده یابنده است»!